باروون . . .

 

دیدن آسمونه ابری و بعدش انتظار ، انتظار ... انتظار کشیدن واسه خیس شدن زیر بارون ، واسه دیوونه بازی توو چاله های آب ، واسه هق هق گریه کردن ، واسه دیوونه وار خندیدن ، واسه ی داد کشیدن تو .... 

که بگی : "بیا تو خونه  ! سرما می خوری خل و چل !! بیا وگرنه من میام دنبالت آآآ ! اونوخ اگه بگیرمت ....."  

 

دلم می خواد بیای دنبالم ، من فرار کنم و جیغ بکشم . تو منو بین دو تا دستات بگیری، دستایی که من عاشق قدرتشم . مثه همیشه لپامو گاز بگیری تا اشک توو چشام جمع شه ، منو ببوسی . . . 

  

دلم تنگه ، دلم واسه روزای با تو بودن تنگه . 

 

آسمون که ابری می شه غصه ی عالم می ریزه توو دلم ... وای از اون روز که بباره